زندگی عاشقونه مازندگی عاشقونه ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
عشقم محمد امین عشقم محمد امین ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره
نفسم ثمین نفسم ثمین ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

امین و ثمین عزیزم

من یه مادرم با یه دنیا خاطره مادرانه😊

دور همی سه نفره

سلام عشقای مامان... امروز جمعه اس و من بعد یه هفته پر ترافیک مثلا میخاستم استراحت کنم که شماها نمیدونم چرا ساعت هشت بیدار شدین جفتتون ...هر روز سر مهد رفتن حسابی پیرم میکردین تا از تخت کنده بشین...و اینطوری شد که من ارزو به دل موندم برا خواب حسابی ...اخه دور از جونتون حسابی سرما خورده مامانی...الان که دارم مینویسم تو اشپزخونه دارم براتون صبحونه حاضر میکنم شما دوتا تو اتاقتونید...از سر و صداتون برمیاد که ثمین خانوم قهر کرده و داره ناز میکنه...امین جان هم با بغض میگه چرا اینطور میکنی؟؟چرا باهام بازی نمیکنی؟؟؟چرا قهری؟؟؟الهییی فداتون بشم خیلی دوست دارم بیام اشتی تون بدم ولی همیشه اینطور وقتا منتظر میشم خودتون مساله رو حل کنید...اینم ع...
6 مهر 1397

من یک مادرم...

خداوندا به کدامین ثواب مرا لایق زیباترین احساس، بزرگترین نعمت و باشکوه ترین لحظات دانستی … خداوندا بگذار در این احساس زیبا بمانم ، بگذار شاهد تولد دوباره خویش باشم … بگذار آرام باشم … به کدامین ثواب مرا اینگونه عاشق کردی … فاش میگویم این حس را تا کنون لمس نکرده بودم … اینگونه عاشقی کردن را خودت به من آموختی …. احساس خودت به تمام بنده هایت …. آری حس مادری ام را میگویم ...
5 مهر 1397

بعد از یه غیبت طولانی دوباره اومدممممم....

فرشته های عزیزم سلاااام میدونم...میدونم مامانی خیلی بدقوله...ببخشید...اگه بگم الان چند ساله شدین باورتون نمیشه...محمدامین نازم آقاااا شدی حساااابی...ماه بعد شش سالت تموم میشه....امسال سال چهارمه که میری مهد...البته امسال دیگه آمادگی هستی گل پسرکم...فدات بشم که انقد مرد شدی...فقط یکم کم حوصله ای سر تکالیفت که اونم حل میشه ایشالا  ....اینم بگم همیشه در حال خلاقیتی و دایم با خمیر بازی کارایی میکنی که من شاخ درمیارم خدایا شکرت پسرم سالم و شاد و سلامته...خودت مراقبش باش ... ثمین عزیزم...عروسک خانوم من...نمیدونی چقد دلبر و خانوم شدی...تو مهد که همه عاشقت شدن بسکه حرف گوش کن و آروم و زبر و زرنگی...مامان فدات شه عاشق درس و مشقی عشق م...
4 مهر 1397

یک سال و اندی بعد .....

سلااااااااام فینگیلای من از کیه اینجا چیزی ننوشتم...شرمنده جفتتون هستم خدا روشکر دیگه از اب و گل در اومدین...البته شیطونیاتون چند برابر شده ولی خداییش روزای سختیم تموم شدن شکر خدا....الان که دارم مینویسم محمد امینم 3 سال و 6 ماهشه و ثمین عزیزم  1سال و 11 ماه...روزای پر فراز و نشیبی داشتیم که گذشت هم تلخ هم شیرین...البته الان فقط خاطره شیرین از گذشته دارم خدا روشکر که سالم و سلامتید  الان که دارم مینویسم دارید با پسر عموتون بازی میکنید جیغ تون تا هزار خونه اونور تر میره..این یعنی سالم و سلامتید و خوشحال خدا رو صد هزار بار شکر   خبر های خوشی در راهه میام براتون مینویسم  دوستتون دارم زیااااااااااااااااد ...
2 خرداد 1395

دایره المعارف پسرکمممممممممم

اول از خودم شروع میکنم خخخ   مانی= مامانی پویاد = پراید(هیچ ماشینی رو این اندازه دوست نداری از ده فرسخی هم میشناسیش خخخ) پویاد پویاد= هورااا هورااا امادامبو=واژه ای بسیار ثقیل که وقتی بخای کسی اسبت بشه استفاده میکنی اب دایی=نوشابه و دلستر اب میه=آب میوه میمو=لیمو نانجی=نارنگی نمین=ثمین کاپوز=قارپیز=هندوانه ادامه دارد....   ...
11 دی 1393

بای بای پوشککککککککککککککککککککککک

محمد امین جوووووووووووووونم عزیزممممممم نفسمممممممممممممممم..بالاخره تونستم از پوشک بگیرمتتتتتتتتتت خیلی خوشحالممممممممممممممممممم   هرچند یه بار قبل از دوسالگیت اقدام کردم ولی موفق نشدم و فقط خونه رو به گند کشیدیم.... راز موفقیتم رو از همینجا اعلام میکنمممم..استفاده از شلوار نو و مورد علاقه پسرم.... قربونت برم برا اینکه شلوارت تمیز بمونه بیشتر سعی میکردی برا دستشویی رفتن همکاری کنی...چند باری هم خوراکی جایزه دادم بهت و تشویق شدی..صدای فلاشتانک هم بی تاثیر نبود...اولش تند تند میبردمت...بعد کم کم فاصلشو بیشتر کردم.....الان شبا خشک خشک میخابی ...روزام هر وقت پیف داشته باشی میگی مامانی تو برو...بعد که کارتو کردی صدام میک...
11 دی 1393

♥♥♥تولد محمد امین جوووونم♥♥♥6 ماهگی ثمینم

سلام سلام کوچولاهای من...عزیزای دلم معذرت میخام انقد دیر به دیر میام....کلی سرم شلوغه....وقت نمیکنم یه لحظه نفس تازه کنم چه برسه به آپ کردن وبتون مرد کوچولوی من ..عزیز تر ازجونم....مبارکه تولد دوسالگیت....                 عزیز دلم ...گل پسرکم...امیدوارم همیشه تنت سالم و لبت پر از لبخند باشه...فدات بشم شب تولدت انقد ذوق کردی که حد نداره....خوشگلکم شرمنده به خاطر ایام محرم نمیشد جشن بگیریم ..ایشالا سالای بعد جبران کنیم عسل مامان...دست پدر بزرگا و مادر بزرگات هم درد نکنه که با اینکه دعوت نبودن ولی حسابی شرمندمون کردن... ایشالا زود زود با یه عالمه عکس میام عشق مامان ثمین خانوم گل گلاب عزی...
18 آذر 1393

22 ماهگی محمد امین(هورااااا) // آلرژی ثمین:(((((((((

خدایا هار بار شکر به خاطر سلامتی بچه هام محمد امین عزیزم...هزار ماشالا انقد شیطون شدی که دیگه یه وقتایی واقعا کم میارم...سر سفره همش ریخت و پاش میکنی آخه خیلی دوست داری خودت غذاتو بخوری...مامان فدای قاشق گرفتنت نفسم...خیلی وقته راحت کلمه ها رو یاد میگیری و جمله های دو کلمه ای رو میگی...فقط خیلی زود حوصلت سر میره...نفس مامان ایشالا چند ماه دیگه همبازیت بزرگ شده و میتونین باهم بازی کنین...عاشق خواهرتی و واقعا دوستش داری...ثمین هم همیشه محو تماشای تو میشه...دلم ضعف کرده برا روزی که شما دو تا رو در حال بازی ببینم...ایشالا به زودی زووووووووووووود فقططططططططططططططط یه معذرت خواهی بهت بدهکارم..چند روز پیش نمیدونم چم شد از کوره...
30 شهريور 1393