بعد از یه غیبت طولانی دوباره اومدممممم....
فرشته های عزیزم سلاااام
میدونم...میدونم مامانی خیلی بدقوله...ببخشید...اگه بگم الان چند ساله شدین باورتون نمیشه...محمدامین نازم آقاااا شدی حساااابی...ماه بعد شش سالت تموم میشه....امسال سال چهارمه که میری مهد...البته امسال دیگه آمادگی هستی گل پسرکم...فدات بشم که انقد مرد شدی...فقط یکم کم حوصله ای سر تکالیفت که اونم حل میشه ایشالا ....اینم بگم همیشه در حال خلاقیتی و دایم با خمیر بازی کارایی میکنی که من شاخ درمیارم
خدایا شکرت پسرم سالم و شاد و سلامته...خودت مراقبش باش ...
ثمین عزیزم...عروسک خانوم من...نمیدونی چقد دلبر و خانوم شدی...تو مهد که همه عاشقت شدن بسکه حرف گوش کن و آروم و زبر و زرنگی...مامان فدات شه عاشق درس و مشقی عشق مامان...ممنون که انقد خوبی و همیشه ملاحظه مامان و بابا رو میکنی خوشگلک مامان...خداروشکر که انقد منطقی و مستقلی نفسم...از خدا میخام همیشه سالم و شاد باشی گل مامانی...میبوسمت
و اما خبر خوش پست قبلی که الان حسابی بیات شده خخخخ
مینویسم برا مهمونای عزیز وبمون
هیچی ....سلامتی...مامانی دوسالی هست که میره سر کار...
حسابی این مدت صاف و صوف شدم خخخخخخ ولی خدارو شکر ما میتونیمممممممم ....مگه نه؟؟؟؟
بازم میام عزیزای دلمممم