زندگی عاشقونه مازندگی عاشقونه ما، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
عشقم محمد امین عشقم محمد امین ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
نفسم ثمین نفسم ثمین ، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

امین و ثمین عزیزم

من یه مادرم با یه دنیا خاطره مادرانه😊

امین جونم عمل شد

1398/7/15 3:15
نویسنده : مامانی
291 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرم

خیلی وقت بود بخاطر لوزه ت دکتر گفته بود باید عمل شی

یا ما فرصت نداشتیم یا تو سرما خورده بودی یا...

بالاخره  عمل شدی

14 مهر 98

چقد استرس امروز و داشتم

رو تقویم هر بار چشمم میوفتاد بهش غم عالم میومد تو دلم و هزار جور فکر و خیال میومد سراغم

همه میگفتن عمل راحتیه ولی خب من مادرم

فکر کردن به اینکه تورو بیهوش کنن دیوانم میکرد

ا زطرفی با همه مراعات کردنا باز نزدیک عمل سرما خوردی و با کلی استرس راضی به بیهوش کردنت شدن

ولی باید محکم باشم تا تو دلت قرص باشه

خدا میدونه وقتی دستت از دستم رها شد و با دکتر جراح و بیهوشی رفتی سمت اتاق عمل یکهو زانوهام لرزید

دیگه بماند چی به من و بابایی گذشت پشت در اتاق عمل

با اینکه نفر اول بودی ولی عملت بیشتر از یه ساعت و نیم طول کشید تا ریکاوری بری و بفرستنت بخش شد دو ساعت

دو ساعت نه دو سال دو قرن...

چه حالی داشتم وقتی ناله هات و شنیدم و در سالن باز شد و منو صدا کردن

اطراف لبت خونی

خودت رنگت عین گچ دیوار

چشات و بازمیکردی ولی منگ بودی و ناله میکردی و همش میگفتی مامان گلوم درد میکنه

تا رسیدیم بخش و شما رو گذاشتن رو تخت 

با دوتا مسکن قوی یکم اروم شدی ولی خیلی کوتاه نهایتا 5 دقیقه خوابیدی

هر بار بیدار میشدی بی قرای میکردی و گریه

یه بارش یهو حس کردم سرم گیج رفت و بدنم سر شد افتادم رو تخت بغل

شکر خدا آنا اینا پیشمون بودن و یکم بهم رسیدن تا رو به راه شم 

هییییی

شکر خدا گذشت

الان نصف شبه و شما یکم حالت بهتره و یکم اب خوردی با دو سه قاشق بستنی 

هر ساعت بلند میشی و میریم یه دور میزنیم تو بخش دوباره میارمت میخابونمت

اصلا شبای بیمارستان و دوست ندارم

دل نگران سرم دستتم انقد که بالا پایین میشی اگه زبونم لال رگت خراب شه چطور دوباره ازت رگ بگیرن

فدات شم دو سه روز مرخصی دارم تا بهت برسم انشاالله زودی خوب خوب شی

میبوسمت

 

ثمین جونم دلتنگتم

بابا سر شب عکست و برام فرستاد با دیدنش یکم اروم شدم

خوشگل مامان خیلی میخامت عروسک خانوم

انشاالله فردا بعد مهد میای خونه و من و داداشی رو میبینی 

فدای دلت انقدر دل نگران داداشتی

دوستت دارم فنچولک

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (1)

ـ.❅。°❆·زﮰنــــــــــبــــــــــ。*.❅· °。·❆ـ.❅。°❆·زﮰنــــــــــبــــــــــ。*.❅· °。·❆
22 آبان 98 20:48
من شما رو دنبال کردم لطفا دنبالم کنید