زندگی عاشقونه مازندگی عاشقونه ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
عشقم محمد امین عشقم محمد امین ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
نفسم ثمین نفسم ثمین ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

امین و ثمین عزیزم

من یه مادرم با یه دنیا خاطره مادرانه😊

اندکی تامل...

تو زندگی همه ما، یه سری آدما هستن که بودنشون کافیه تا حال دلتون خوب بشه... انگاری کار دیگه ای بلد نیستن جز اینکه حالت و خوب کنن اصلا هم براشون مهم نیست چقدر حالتون گرفتس...از بس چگالی بودنشون بالاست ...آدمایی که انگار یاد نگرفتن بد باشن...آدمایی که یه رنگ خاصی ان..یه رنگی که تو هیچ جعبه مداد رنگی پیدا نمیشه...شاید خدام همین رنگی باشه نمیدونم...اینجور آدما به شدت خودشون هستن... تظاهر نمیکنن ...دروغ نمیگن...نقش هم بازی نمیکنن....آدمایی که وقتی باهاشون حرف میزنی انگار داری تو حوض آرامش آب تنی میکنی...وقتی میخندن دنیات قشنگ تر میشه...حتی وقتی بهت اخم میکنن ته دلت دوست داری بپری بغلشون کنی...اصلا حرفم و پس میگیرم این...
24 بهمن 1397

مادرانه

عشقولیای عزیزم سلااااام😊 میدونم...میدونم بازم دیر سر زدم...ولی باور کنین انقدر سر مامانی شلوغه که حد نداره...❤ نفسای من شکر خدا دیگه کاملا مستقل شدین الان دیگه واقعا میفهمم بچه های شیر به شیر چه نعمتین...😍😍 امین جونم حسابی مرد شدی خیلی از کارات و خودت انجام میدی ، حسابی زبون میریزی و دل من و بابایی رو میبری...چند وقت پیشا تو اتاقتون مشغول بازی بودین یهو ثمین خانوم خوراکیشو بهت داد ...فدات شم انقد ذوق کردی پریدی ابجیت و بغل کردی و بهش گفتی تو چقد نازی ...من تصمیم گرفتم بزرگ شدم بیام خواستگاریت...و من چی کشیدم تا تونستم به روی خودم نیارم...😂😂😂😂 فدات شم که همیشه یهو ابراز احساسات میکنی...انشاالله بسلامتی بزرگ بشی ...
23 بهمن 1397

دور همی سه نفره

سلام عشقای مامان... امروز جمعه اس و من بعد یه هفته پر ترافیک مثلا میخاستم استراحت کنم که شماها نمیدونم چرا ساعت هشت بیدار شدین جفتتون ...هر روز سر مهد رفتن حسابی پیرم میکردین تا از تخت کنده بشین...و اینطوری شد که من ارزو به دل موندم برا خواب حسابی ...اخه دور از جونتون حسابی سرما خورده مامانی...الان که دارم مینویسم تو اشپزخونه دارم براتون صبحونه حاضر میکنم شما دوتا تو اتاقتونید...از سر و صداتون برمیاد که ثمین خانوم قهر کرده و داره ناز میکنه...امین جان هم با بغض میگه چرا اینطور میکنی؟؟چرا باهام بازی نمیکنی؟؟؟چرا قهری؟؟؟الهییی فداتون بشم خیلی دوست دارم بیام اشتی تون بدم ولی همیشه اینطور وقتا منتظر میشم خودتون مساله رو حل کنید...اینم ع...
6 مهر 1397

من یک مادرم...

خداوندا به کدامین ثواب مرا لایق زیباترین احساس، بزرگترین نعمت و باشکوه ترین لحظات دانستی … خداوندا بگذار در این احساس زیبا بمانم ، بگذار شاهد تولد دوباره خویش باشم … بگذار آرام باشم … به کدامین ثواب مرا اینگونه عاشق کردی … فاش میگویم این حس را تا کنون لمس نکرده بودم … اینگونه عاشقی کردن را خودت به من آموختی …. احساس خودت به تمام بنده هایت …. آری حس مادری ام را میگویم ...
5 مهر 1397

بعد از یه غیبت طولانی دوباره اومدممممم....

فرشته های عزیزم سلاااام میدونم...میدونم مامانی خیلی بدقوله...ببخشید...اگه بگم الان چند ساله شدین باورتون نمیشه...محمدامین نازم آقاااا شدی حساااابی...ماه بعد شش سالت تموم میشه....امسال سال چهارمه که میری مهد...البته امسال دیگه آمادگی هستی گل پسرکم...فدات بشم که انقد مرد شدی...فقط یکم کم حوصله ای سر تکالیفت که اونم حل میشه ایشالا  ....اینم بگم همیشه در حال خلاقیتی و دایم با خمیر بازی کارایی میکنی که من شاخ درمیارم خدایا شکرت پسرم سالم و شاد و سلامته...خودت مراقبش باش ... ثمین عزیزم...عروسک خانوم من...نمیدونی چقد دلبر و خانوم شدی...تو مهد که همه عاشقت شدن بسکه حرف گوش کن و آروم و زبر و زرنگی...مامان فدات شه عاشق درس و مشقی عشق م...
4 مهر 1397

یک سال و اندی بعد .....

سلااااااااام فینگیلای من از کیه اینجا چیزی ننوشتم...شرمنده جفتتون هستم خدا روشکر دیگه از اب و گل در اومدین...البته شیطونیاتون چند برابر شده ولی خداییش روزای سختیم تموم شدن شکر خدا....الان که دارم مینویسم محمد امینم 3 سال و 6 ماهشه و ثمین عزیزم  1سال و 11 ماه...روزای پر فراز و نشیبی داشتیم که گذشت هم تلخ هم شیرین...البته الان فقط خاطره شیرین از گذشته دارم خدا روشکر که سالم و سلامتید  الان که دارم مینویسم دارید با پسر عموتون بازی میکنید جیغ تون تا هزار خونه اونور تر میره..این یعنی سالم و سلامتید و خوشحال خدا رو صد هزار بار شکر   خبر های خوشی در راهه میام براتون مینویسم  دوستتون دارم زیااااااااااااااااد ...
2 خرداد 1395

دایره المعارف پسرکمممممممممم

اول از خودم شروع میکنم خخخ   مانی= مامانی پویاد = پراید(هیچ ماشینی رو این اندازه دوست نداری از ده فرسخی هم میشناسیش خخخ) پویاد پویاد= هورااا هورااا امادامبو=واژه ای بسیار ثقیل که وقتی بخای کسی اسبت بشه استفاده میکنی اب دایی=نوشابه و دلستر اب میه=آب میوه میمو=لیمو نانجی=نارنگی نمین=ثمین کاپوز=قارپیز=هندوانه ادامه دارد....   ...
11 دی 1393