2د2 0 (عنوان این پست و پسرکم انتخاب کرده خخخخخ)
سلام نفس مامان
این چن روز که نبودم اتفاقای زیادی برامون افتاد..بعضی تلخ...بعضی شیرین...ولی خدا رو هزار بار شکر که شما سالم و سلامتی...
تو یه روز بارونی شما متاسفانه بد جوری مریض شدی....استفراغ همراه با تب خیلی زیاد...بابایی کلی نگرانت بود...چون جمعه بود همه جا هم تعطیل بود و مجبوری شما رو به یک درمونگاه بردیم...در به در دنبال شیاف استامینوفن گشتیم...آخر سر هم پیدا نکردیم... شکر خدا خاله ناهید داشت و بهمون داد دستش درد نکنه...تا 4 صبح بالا سرت بودم تا تبت پایین اومد و منم تونستم سرمو رو بالش بذارم...
از خدا میخام تن جوجم همیشه سالم و سلامت باشه و دیگه هیچوقت هیچوقت مریض نشه..آمییییییییییین
و اما یه اتفاق جالب....من و بابایی فردا شبش دست و پاهاتو حنا گذاشتیم ..یه جور رسمه برا اینکه نی نی تو تابستون گرما زده نشه....البته دوست نداشتی دستات تو پلاستیک بمونن برا همین فوری شستیمشون...ولی جوراب پات کردم و خوابیدی و متوجه پاهات نشدی...پاهای کوشولوت الان نارنجی خوشرنگه...خیلی خیلی خوردنی شدن...