زندگی عاشقونه مازندگی عاشقونه ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
عشقم محمد امین عشقم محمد امین ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
نفسم ثمین نفسم ثمین ، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه سن داره

امین و ثمین عزیزم

من یه مادرم با یه دنیا خاطره مادرانه😊

مادر...

وقتے ڪه تڪیه گاه کسے باشے   نبایـد پایتــ سُر بخورد…. نه اینڪه بترسے ڪه خودتـــ زمیـ טּ  مے خورے، نــه... بترسے از اینڪه ڪسے ڪه به تو تڪیه ڪرده زمیـ טּ  بخورد و بشڪند... ...
26 اسفند 1392

یه دنیا قشنگی(2).....از یک سالگی

ماشاالله یادت نره... فدای محبتت عزیزممم (13 ماهگی)   حسنی مامان شدی...چقد کچلی بهت میاد   (13 ماهگی)   مامان فدای خنده هات...هلوووووو  (14 ماهگی)    نوش جونت عزیز دلم  (15 ماهگی)     عسلکم اینجا اومدی جلو در نشستی تا وقتی بابایی در رو باز کرد شمام بپری بیرون  (15 ماهگی)    پسرکم همه وجودمییییییییییی  (15 ماهگی)   تو خواب جیگر تر میشی...مگه نه؟؟(16 ماهگی)    ادامه دارد... ...
24 اسفند 1392

یه خبر خوش...

سلام سلام به فرشته های زمینی خودم شرمنده دیر به دیر آپ میکنم...ایشالا من بعد جبران کنم ولی یه خبر داغ دااااااااااااغ دارم براتون.... امشب رفتیم سونو.....فرشته تو دلم دختره تبریک میگم بهت محمد امین ناز نازی من دیگه ناموس دار شدی مامان فدات شه  امیدوارم در آینده تکیه گاه خوبی برا هم باشین... از فردا باید بریم تو فاز انتخاب اسم ...
23 اسفند 1392

یه دنیا احساس

قند عسلای مامان سلام محمد امین من....روزای پر استرسی رو داریم با هم سپری میکنیم...از یه طرف باید مواظب مهمون عزیزمون باشم تا خدایی نکرده اتفاقی براش نیوفته و به سلامتی بیاد پیشمون و از طرف دیگه هزار ماشالا شما شیطون شدی و پر انرژی...مامان فدات شه که انقد به شیر من وابسته ای و من مجبورم از شیر بگیرمت....البته تا جایی که برا جفتتون بد نباشه شیرت میدم عشق مامان...همه تلاشم اینه که شما اذیت نشی و بهت سخت نگذره...   کنجد کوچولوی من....امروز رفتیم سونو . من برا اولین بار شما رو دیدم...چقد اروم بودی عزیز مامان...شکر خدا رشدت خوب بود و تو 7 هفته و 5 روز 16 میلیمتر قد کشیده بودی ....دقیقا اندازه یه لوبیای بزرگ ههههه می بوسمتون ...
26 دی 1392

یک سالگیت مبارک نفس مامان

یارب این نوگل خندان که سپردی به منش                           میسپارم به تو از چشم حسود چمنش سلام مرد کوچیک مامان...یه ساله شدی عشق من...مبارکه... عسلکم چون تولدت امسال تو ماه محرم بود نشد برات جشن بگیریم...برا همین مهمونا رو برا شام دعوت کردیم...هر چند وسط مهمونی شما شدید تب کردی و سرما خوردگیت یهو شدید شد...متسفانه خروسک شدی بمیرم برات عزیزممممم...مجبور شدیم مهمونا رو تنها بزاریم و شما رو ببریم درمونگاه...تا صب بالا سرت بودم عزیزم...خوشحالم الان حالت بهتره و کم کم صدات داره باز میشه...امروز یه بار دیگه بردمت پیش دکتر خودت دو تا آمپول داد..یکیشو زدیم مام...
29 آبان 1392

مادرانگی شیرین

دردونه های دلم سلام...خدا رو هزار بار شکر که روزا دارن به خوبی و خوشی میگذرن...محمد امینم مثل همیشه شیرین و خوردنیه کنجد کوچولو هم کم کم داره خودی نشون میده و من یه وقتایی ... شاه پسر مامان دیروز اولین قدماتو برداشتی ....و برا اولین بار آب میوه رو با نی خوردی ...خیلی خوشحالم که پسر گلی مثل تو دارم عزیز مامان...تازه دوجو (جوجو) و نی نی هم میگی...خیلی دوست دارم نازدونه تو راهی من امیدوارم حالت خوب باشه و به خاطر بغل کردن داداشی اذیت نشی....خیلی دلم میخاد دوباره برم سونو و تو رو ببینم ...فک کنم تا سونو جنسیت دق کنم هههه هردوتونو به خدا میسپارم ...
25 آبان 1392

یه پست پر از خبرررررررررررررر

سلام خوشگل مامان... ببخشید که این مدت کمتر به وبت سر میزنم...هزار ماشالا شما برام وقت نمیذاری که از بس شیطون و بازیگوش شدی... کلی ناناز و شیرین شدی...عاشق دالی بازی هستی و ددر رفتن....مامان و بابا میگی تیس(جیز) میگی...چن ثانیه بدون کمک وایمیستی دستتو به همه چیز میگیری و راه میری و کلی شیرین کاری های دیگه....عاشق لب تاب هستی و تا من یا بابایی لب تابو باز میکنیم تا سوار لب تاب نشی راضی نمیشی... قربونت برم الان 11 ماهته عشق مامان...و یه خبر خوب اینکه کار ساخت خونمون داره تموم میشه ایشالا یکی دو ماه دیگه میریم خونه خودمون عسلکم و اماااااااااااااااااااااا   یه خبر فوق العادههههههههههههههههه مامانی ، دو هفته ای میشه که فهمید...
29 مهر 1392

9 ماه دیگر هم گذشت...

گل پسری مامان...9 ماهه شدی عزیز دلممممم.... 9 ماه تو رو تو وجودم بزرگ کردم....از من تغذیه کردی ...با من بودی هر لحظه...چقد استرس مثبت بودن جواب ازمایش رو داشتم...باورم نمیشد که خدا منو لایق دونسته یه فرشته برام بفرسته که بهم بگه مادررر...بعد از 8 ماه انتظار بالاخره بی بی چک مثبت شد...سختی های دوران شیرین بارداری بماند...هر لحظه از خدا سلامتی تو رو میخاستم....خدا رو هزار مرتبه شکر به خاطر زیبا ترین هدیش...محمد امین گلم   از زمینی شدنت 9 ماه میگذره...9 ماه پر از نشاط...9 ماه پر از زندگی...البته همراه با مسئولیت ...مادر بودن واژه سنگینیه...اینو با تمام وجودم میگم... و من تو این مدت عشق رو به معنای واقعی تجربه کردم... گل قشنگم...د...
30 مرداد 1392

گل پسرم نبینم طوریت شه...

عزیز دلم بعد از این که مطلب قبلی رو برات نوشتم یه اتفاق خیلی خیلی بد برات افتاد دستتو به لبه میز کامی گرفتی تا بلند شی.....تا بخام بگیرمت دستت سر خورد و سرت محکم خورد به گوشه میز....خیلی گریه کردی البته من بیشتر .....دلم ریش میشه وقتی صدای گریتو میشنوم...   هستی مامان  ایشالا دیگه هیچ وقت هیچ وقت اوووف نشی...البته میدونم با این همه شیطنت شما نمیشه .... از این به بعد بیشتر مواظبت خواهم بود نفسمممم ...
29 مرداد 1392